چیزهایی که نگفتم...
وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست،
نگفتم : عزیزم این کار را نکن !
نگفتم : برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده...
وقتی پرسید دوستش دارم یا نه ، رویم را برگرداندم !
حالا او رفته، و من :
تمام چیزهایی را که نگفتم میشنوم...
نگفتم : عزیزم متاسفم ، چون من هم مقصر بودم ...
نگفتم : اختلاف ها را کنار بگذاریم ، چون تمام آنچه ما میخواهیم عشق و وفا داری و مهلت است ...
گفتم : اگر راهت را انتخاب کرده ای ، من آن را سد نخواهم کرد !
حالا او رفته، و من :
تمام چیزهایی را که نگفتم میشنوم...
او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم.
نگفتم : اگر تو نباشی ، زندگی ام بی معنی خواهد بود...
فکر میکردم از تمام آن بازیها خلاص خواهم شد...
اما حالا تنها کاری که میکنم :
گوش دادن به تمام آن چیزهایی است که نگفتم !
نگفتم : بارانی ات را در آر ، قهوه درست میکنم و با هم حرف میزنیم...
نگفتم : جاده بیرون خانه طولانی و خلوت و بی انتهاست ...
گفتم : خدا نگهدار ، موفق باشی، خدا به همراهت ...
او رفت و مرا تنها گذاشت، تا با تمام چیزهایی که نگفتم زندگی کنم ...
|