ای لاله صبوحی درخون نشسته ام
امشب من و سلام و جوابی شنیدنی
ای زورق جوانی درگل نشسته ام
اینک من و امید به ساحل رسیدنی
درکوجه باغ خاطر من سیب خاطرش
از دست من به دور و به دست تو چیدنی
بار زمانه پست و دوتا کرده قامتم
قدقامتا و بتا . به تو قامت کشیدنی
جان کندنم به عشق و تمنای نرگست
از منظر خماری جادویت . دیدنی
اینک من و سپیدی گیسوانم چه خسته ام
آن ک تو و جوانی و عهدی بریدنی
از عمر کوتهم دو صباحی نماند و من
اینک در آرزوی وصالی ندیدنی
صفورا عبدالهی