|
نویسنده: احمد _صفورا دوشنبه 85 آذر 27 ساعت 2:15 عصر
|
می خروشد دریا.
هیچکس نیست به ساحل پیدا.
لکه ای نیست به دریا تاریک
که شود قایق
اگر آید نزدیک.
مانده بر ساحل
قایقی ریخته شب بر سر او،
پیکرش را ز رهی ناروشن
برده در تلخی ادراک فرو.
هیچکس نیست که آید از راه
و به آب افکندش.
و در این وقت که هر کوهة آب
حرف با گوش نهان می زندش،
موجی آشفته فرا می رسد از راه که گوید با ما
قصة یک شب طوفانی را.
(سهراب سپهری)
|
نظرات شما ()
|
|
|
|
فهرست |
|
|
|
|
34619
:مجموع بازدیدها |
10
:بازدید امروز |
1
:بازدید دیروز |
|
پیوندهای روزانه |
|
|
حضور و غیاب
|
یــــاهـو
|
|
درباره خودم
|
| | |