غم های من بوی عجیبی می دهند
بوی پیراهن تو را
یادت هست
می شکستم برای تو
هر چند
تو ترک های قلبم را دیدی
دلت برای من نسوخت
هر چند
تو زجه های قلبم را دیده بودی
دوستم نداشتی
می خواستم برای تو هر آنچه از بهار بود
هر جند تو لیاقت بهار را نداشتی
سر نوشت آبیت با من بود
در سیاهی خود بمان
دیگر تو را دوست ندارم
هر چند
تو لیاقت دوست داشتن را هم نداری
احمد ملائی
23/9/1385
|