اگر به کام تو بودیم
عاشقانه می شدیم
زیر یک شنی تازه به راه افتاده قلب من شکست
دیدم برادرم که در جوی خون نشست
دیدم چه دیوارها رفتند تا به آسمان
اما خدا سرای توست این آسمان که مال توست
هر چند که این خاک از صفای نعمات توست
اما ببین چگونه به ما می کشند زور
هر چند که این دنیا ازآن توست
این کوردلان که نمی دانند تو را
مستند به دنیای خویش که می کشند ما را
ما را که از غنای تو عاشقانه شدیم
مردیم مرگ به جانهامان دوباره زاده شدیم
وصفی نمی کنیم از این غم رنج این بلای
خود نیز که چشم جهانی بینای عاشقان
رفتیم به کام خطر نیز تلخ شدیم
یاران ما که وفا ندارند تا کیمیا کنیم
اما امید ما هنوز به رحمت توست
هر چند اگر به کام تو می شدیم عاشقانه تر بودیم
10/7/1385
احمد ملائی
(فلسطین سر تا پا مقاومت)