آسمان دل بی تابی ام انگار که بارانی شده است
باد می آید بر موج خزان راهی شده است
کاش می شد دل از این غم هجران بکنم
کاش می شد آب را
در ره دریا ببرم
کاش می شد آسمان ابری نبود
دل من از غم هجران پر نبود
اما چه کنم
خزان آمد دریا سرد است
خزان آمد گل بی تابی صحرا خار است
باز هم صاحب باران شد دل
باز هم بارید دریا شد وجود
3/8/1384
احمد ملائی